می نویسم، پس هستم

یک قطره از ذهن مغشوش

saba saba | چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۲۶ ق.ظ | ۰ نظر
داشتم معرفی کتاب از دو که حرف می زنیم از چه حرف می زنیم نوشته ی هاروکی موراکامی را می خوندم. راستش یک توپ انگیزه درونم ترکید و دلم گرم شد که می  توانم نویسنده ای مانند هاروکی موراکامی بشوم. (غیر ممکن وجود ندارد یادتان نرود) موراکامی هم دیر شروع کرد ولی پرقدرت.

من هم می توانم. می دانم که می توانم اگر...ولش کنید اصلا همین اگرها پدر آدم را در می آورد. خودم به خودم می گویم که اگر کار انجام بده هستی خوب انجامش بده. اگر...بازهم این اگر لعنتی! 

انجامش می دهم. دیر یا زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. 
این را روز سه شنبه صبح ساعت ده و بیست و سه دقیقه دارم به خودم می گویم. چهار اردیبهشت سال 98 است. 
ببینم کی گفته می تواند انجام بدهد.


****

داشتم به فحش بروگمشو فکر می کردم. بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد یکی چشم توی چشم ات بیندازد و بگوید برو گمشو ! آن وقت ذوق کنی و هنوز حرف طرف تمام شده، هنوز برو گمشو از دهانش کامل در نیامده چنان بروی چنان بروی که گم شوی دیگر هیچ کس هیچ وقت پیدایت نکند. آخ که چقدر دلم یم خواهد بروم و گم شوم.


****


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی