می نویسم، پس هستم

سس اشک روی لقمه ی پنیر و خیار

saba saba | چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ق.ظ | ۰ نظر

 

خرس خیاط صبح به صبح، وقتی همه مردم خوابند چند قطره اشک می ریزد. این قطره اشک همراه با سیلی از آب بینی و  درد قفسه سینه همراه است. 

گاهی وقتی لقمه پنیر و خیار مانده از شب قبل را می گذارد دهنش یک قطره اشک هم مانند سس روی لقمه اش می چکد و می خورد.

خرس خیاط عادت دارد دل برای خودش بسوزاند. چون هیچ کس خبر ندارد چه بر سر زندگی و روزگارش آمده. هیچ کس خبر ندارد در جزیره ی تنهایی اش چه می گذرد. همه از کم پیدا بودنش شاکی اند و فکری که خودشان دلشان می خواهد را به او می چسبانند. غافل از اینکه موضوع زندگی خرس خیاط بغرنج تر از چیزی است که آنها تصور می کنند.

خرس خیاط عادت دارد گریه کند ولی بازهم به کارش ادامه بدهد. شعاری دارد که انرژی تحلیل رفته با گریه را چندبار بازگرداند: «اشکال نداره گریه کنی، گریه کن و بعد سبک تر به راهت ادامه بده!»

 

...

دلتان برایش نسوزد. او از دلسوزی دیگران خوشش نمی آید. فقط دوست دارد خودش آنجور که شایسته است برای خودش دل بسوزاند. یه جور واقعی و عمیق و کاملا درک شدنی!

خرس خیاط  سوالاتی برای خودش از زندگی طرح می کند. بدون اینکه جوابشان را بداند یعد نمونه سوالات را می گذارد توی جیبش و با خودش همه جا می برد تا زمانی که جواب ها را یکی یکی پیدا کند و جلوی سوالاتش بنویسید. وقتی همه را نوشت قصد دارد آن ها را به میراث برای بازماندگان بگذارد.

به نظرم میراث ارزشمندی خواهد شد.

...

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی