می نویسم، پس هستم

شکوه و شکایت

saba saba | سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر
در خواب بیدار بودن و بیدار خواب بودن برای هر کسی معنی و درک خاص دارد. هر کسی بنا به تجربه اش این معنا را درک خواهد کرد. اما من در عذابم از این آپشن انسانی‌ام. دلم می‌خواهد سرم را بکوبم دیوار تا خودِ ورّاجم که دائم دارد با خودم حرف می زند تکه تکه شود. اندازه دانه های خاکشیر شود که دیگر نشود با کنار هم قرار دادن ساخته شود. 
هی ور می زند، هی تز می دهد، حکم می کند، دستور می دهد، سرزنش می کند، رویا بافی های اضافی از نوع غلط زیادی می کند، ور می زند، ور می زند و می زند. خسته شدم از دست خودم. خسته شدم از دست خودم. می شود یکبار برای همیشه خفه خون بگیرد!!!

اینکه همه جا ساکت است صدای خرخر بقیه‌ی ساکنان خانه و آرامش خوابشان را می شنوم، ولی من بیدارم و در آرزوی خواب. اینکه صدای توی سرم سرحال و قبراق آماده است تا هی هر جمله اش را هزاران بار تکرار کند، عذاب است. عذابی تمام نشدنی و خلاص نشدنی. مگر اینکه از دست خودت خلاص شوی. 
و این اوضاع زمانی تشدید می شود که فیزیولوژیک بدن هم یک روی دست‌اندازی گیر کرده باشد. مثلا پریودی. این آپشن زنانه ی لعنتی، بی صاحاب، از زن بی خبر. هر ماه سر وقت سر می زند و گند می زند وسط زندگی ام، رویاهایم، برنامه هایم و تلاش هایم را با وقفه ای چند روزه مختل می کند و تا بخواهم برگردم سر برنامه کاری ام باید جان بکنم، گریه کنم، ناله کنم و کلی وقت حیف و میل شود این وسط. 

خدایا این اناث را ظریف و لطیف و مخملی آفریدی، کارت درسته قربونت برم، ولی این لکه دیگر چه بود زدی به دامنش!؟ فقط خودت می دانی و خودت! ما تسلیم! 




نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی